عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

جمله های با مزه عسلی

نفسکم !جیگر طلای من امروز 15 آوریل 2013 روز دوشنبه ساعت 11:35 دقیقه صبح هست و شما رفتی روی میز توالت مامان و داری خرابکاری میکنی .و منم حریفت نمیشم.منم دارم از فرصت استفاده میکنم و تند تند جملات جدیدو مینویسم.الانم هی داری داد میکشی میگی مااااااااماااااااااان بیا انگشتر عسلو چسب بزن.واسه اینکه منو بترسونی هم هی میگی مامان بیااااااااااااا داره میافته!یعنی دارم میافتم.   یکی از جمله ای بامزه عسلی اینه:وقتی یکی جلوی راهشو بگیره مثلن من یا بابا یی میگه ماماااااااااان درو باز کن یا بابااااا اااااادرو باز کن.   وقتی لباسشو نمیتونه درست بپوشه با گریه میگه مامان اشتباست.به موهام میگه موهیام. اینم عکس یه اسباب بازی&n...
25 مهر 1392

زیباترین ترانه زندگیم تولدت مبارک

فرشته زیبای من عسل کوچولوم سه سالگیت مبارک   اینم دختر زیباروی من با بابا مهردادش در حال بریدن کیک     اینم نفس مامان در حال فوت کردن شمع تولدش   اینم فرشته کوچولوی منه در حال استراحت. از بس که رقصیده دخترکم.خسته شده.الانم که دارم مینویسم براش دارم واسه عکسا اتیکت میزارم و بلند بلند میگم سه سالگی عسل که خانمی شاکی شده میگه من سه سالگیم نیست دو سالم شده.   امسال برای دختر خوشگلم دوتا جشن تولد گرفتم .یکی در منزل و یکی دیگه در مهد کودک عسلی ،اینم از عکسای خوشگل دخترم در مهد کودکش: اینجا نهایت هیجان عسلکم بود. عشقم کلی ذوق کرده بود و خوشحال بود ک...
21 مهر 1392

هدیه امیر و پریا به عسل بانو در روز 11 فروردین

روز 11 فروردین امیرکوچولو و پریا جون اومدن خونه ما عید دیدنی که دوتا هدیه ارزشمند از نقاشیهایی که خودشون برای عسل جون کشیده بودند براش اوردند.دست گلشون درد نکنه.یادمه کوچیک که بودم مامان این جوجو ها که دختر خاله من میشن یه عکس از حاچ زنبور عسل برام کشیده بودند که یادمه خیلی خیلی دوسش داشتم.الانم واسه اینکه این عکسا ممکنه دست عسل کوچلو دووم نیاره اسکنشون کردم تا همیشه به یادگار بمونه.مرسی کوچولوهای نازنین. اول نقاشی امیر جونم که خودش کشیده   اینم نقاشی پریا جان که برای عسل انبیری برد به قول خودش کشیده.عسل عاشق این شخصیت کارتنی هست.   .   دست گل هر دوتاشون درد نکنه.   ...
18 فروردين 1392

اولین کابوس شبانه عسل جون

دخمل ناز مامان   درست هفته پیش بود که یه شب توی خواب با صدای بلند جیغ زدی و از خواب پریدی تا حالا چنین واکنشی رو ازت ندیده بودم.با صدای بلند فقط جیغ میزدی و گریه میکردی و با اشاره به زبونت هی میگفتی مامان زنبور گاز گرفت.برام خیلی جالب بود چون نه خدارو شکر تا به حال زنبور نیشت زده بود و نه اینکه اصولن بک گراندی از اینکه زنبور واقعن چی هست و یا ممکنه کسی رو نیش بزنه داشتی.خلاصه کلی بغلت کردم و طبق معمول ناز و نوازشت کردم که شما خانومی خوابت برد.     فردا قراره با دختر خوشگلم بریم خونه خاله الیش.برای اولین باره که داریم تنهایی یعنی منو عسلی میریم و چون میخوام ماشین نبرم و از حمل و نقل عمومی(مترو)استفاده کنم.&n...
22 اسفند 1391

مامان چراغ روشن شد....

عزیز دل مامانی الان ساعت 10:30 دقیقه شب 8 اسفند ماه سال 1391 شمسی هست و تا عید چیزی نمونده و مامانی همچنان منتظر برای یک خبر خوب که شما دختر گلم هم همش برام دعا میکنی میگی خدایاااااااااااااا سی اس کو مامانم بیاد . هوریااااااااااااااااااا الهی مامان فدات شه با اون دعا کردنت. امروز که بابایی اومد رفتیم بیرون تا بنزین بزنیم .دیدیم عسلی هی میگه مامان چراغ روشن شد.مامان چراغ روشن شد.اولش نفهمیدم منظورم چیه بعد دیدم دستشو گرفته به طرف آسمون .کلی خندیدیم .اخه نفس مامان واسه اولین بار بود که قرص کامل ماهو میدید و به خاطر نور زیادش فکر کرده بود که چراغ روشن کردند.الهی دورت بگردم با این حرفای قشنگت! عسل خانم هر چند وقت...
8 اسفند 1391

از دست این عسل شیطون من چکار کنم!

الان برای بار دومه که دارم تایپ میکنم چون مامانی شما اومدی و یه اینتر زدی و همه چیزایی که نوشته بودمو پروندی وقتیم شاکی شدم و به بابایی گفتم بابا جون گفت دستش درد نکنه کلن خوش به حالت با این بابای مهربون که همیشه طرفدارته   امروز ٢٧ آذرماه سال ١٣٩١ شمسیه و ساعت ٩:١٥ دقیقه دختر گلم داره طبق معمول گریه میکنه که لاکمو باز کن مامان برام لاک بزن کلن عاشق لاک زدنی خانمی هزار بارم برات لاک بزنم بازم میخوای   دیروز برای اولین بار دختر گلم برفو دید کلی ذوق کرده بودی مامانی همش میگفتی مامان آسمون کلیم هیجان به خرج دادی   دختر نازم عاشق نقاشی کردنه از اون مداد رنگی ٣٦ رنگی که مامانی بهت داده بود الان فقط چند...
7 اسفند 1391

دختر گلم رفته موهاشو کوتاه کرده!

امروز شنبه 16 فوریه 2013 میلادی و الان عسل خانم توی بغل مامانش نشسته و مامانی داره تند تند تایپ میکنه.اعسلکم الان ساعت یک ربع به 12 شبه و همش داره میگه بریم بخوابیم و هر چی میگم ایمیل چک کنم میگه نه شات دان کنیم.بعدم میگه چرا دعوام میکنی من میگم مامان جان من کی دعوات کردم .لباشو گاز میگیره میگه چرا اینجوری میکنی چرا دعوا میکنی الانم یادش افتاد داره گریه میکنه .آهان میگه من دارم گریه میکنم .نمیکنه ....آخه خوابش میاد جیگر من امروز با مامان مریم رفتیم موهای عسل خانوما کوتاه کردیم.خیلی ماه شده خانمی اونجا مامانی گوشیشو داد دستش تا آروم بشینه .عسل خانومم در حال نگاه کردن عکساش میگفت این عسل خانومه داره خرابکاری میکنه.اونجا همه عاشق دخترم ...
7 اسفند 1391

هوراااااااااااا عسلی من لباس عیدشو خریده

دختر گلم.نفس مامان این لباسای خوشگل که تن عسل خانومه لباسای عید دختر خوشگلمه و قراره توی نوروز 92 ایشاا.... باهاشون بره عید دیدنی.اون پیرهن خوشگله الان که ساعت یک شبه هنوز تن دخترمه و هر کاری کردیم درش نیاورد.ببینم فردا صبح میتونم حریف این خانومی بشم یا کلن ترتیبشو تا عید میده.در هر حال ما تلاشمونو میکنیم        . الهی من قربون اون خنده های ماهت بشم.که هی میای میگی مریم طالبییییییییییی-مریم طالبییییییییییی.لباسام کجاس؟من دورت بگردم که میگی الهی من قربون شما بشم .نفس طلام خدا نکنه الهی من دور تو بگردم که عاشقتم.     جیگر من کلی ذوق کرده که مامانش براش اینا رو خریده! ...
7 اسفند 1391