اولین کابوس شبانه عسل جون
دخمل ناز مامان
درست هفته پیش بود که یه شب توی خواب با صدای بلند جیغ زدی و از خواب پریدی تا حالا چنین واکنشی رو ازت ندیده بودم.با صدای بلند فقط جیغ میزدی و گریه میکردی و با اشاره به زبونت هی میگفتی مامان زنبور گاز گرفت.برام خیلی جالب بود چون نه خدارو شکر تا به حال زنبور نیشت زده بود و نه اینکه اصولن بک گراندی از اینکه زنبور واقعن چی هست و یا ممکنه کسی رو نیش بزنه داشتی.خلاصه کلی بغلت کردم و طبق معمول ناز و نوازشت کردم که شما خانومی خوابت برد.
فردا قراره با دختر خوشگلم بریم خونه خاله الیش.برای اولین باره که داریم تنهایی یعنی منو عسلی میریم و چون میخوام ماشین نبرم و از حمل و نقل عمومی(مترو)استفاده کنم. نمیدونم کار درستی هست یا نه!خداییش با عسلی یکم سخته ولی به امتحانش میارزه
امروز از عسلی با این لحن سوال کردم که عسل جون میدونی فردا میخواهیم بریم خونه خالههههههههههههه.......اینجا منتظر شدم تا ببینم عسلی چی میگه.طبیعتن احساسم این بود که بگه خونه خاله الی و بعدشم بگه هوریاااااااااا اما یهو گفت کدوم وره از ین وره از اون وره.کلی خندیدم.یعنی این دختر من اخر همه نفساست به قرآن عاشقتم جوجو کوچولوم.