عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

اینم چند تا عکس از امتحان رانندگی عسل خانم

خوب خانمی بیا پایین قبول شدی عسل مامان عاشق رانندگی کردنه.در ادامه عکسای قشنگشو میبینین... خنده داره.هممونو به کشتن میدی بچه جون! اخ که بابا از این کارت بد جوری شاکیه.میشه شما به برف پاککن دست نزنین. نخیر.خانمی گوششون به این حرفا بدهکار نیست. عاشقتم نفسکم ...
22 بهمن 1390

اینم چند تا عکس از امتحان رانندگی عسل خانم

خوب خانمی بیا پایین قبول شدی عسل مامان عاشق رانندگی کردنه.در ادامه عکسای قشنگشو میبینین... خنده داره.هممونو به کشتن میدی بچه جون! اخ که بابا از این کارت بد جوری شاکیه.میشه شما به برف پاککن دست نزنین. نخیر.خانمی گوششون به این حرفا بدهکار نیست. عاشقتم نفسکم ...
22 بهمن 1390

خانم خانمای مامان الان 15 و نیم ماهه شده.

دختر نازم نفس مامان الان ساعت 1 نیمه شب 18 دی ماه سال 1390 شمسیه.شما و بابایی لالا کردین منم دیدم بهترین فرصته که یه سری به وبلاگ جوجوم بزنم.اول بگم که نفس مامان دو روزه مامان میگه.یعنی قبلنم جسته گریخته میگفت ولی الان دیگه کاملن معنیشو میدونه و با صدای بلند جیغ میکشه و هر چیزی بخواد میگه ماما بیا.چیه چی دیگه اینکه دوست داره ادای مامانو در بیاره و به مامانش غذا بده.مامانی مصیبتی داره وقت غذا دادن به عسلی.آخه اونم یه قاشق یا چنگال بر میداره و پر غذا میکنه.وسط راهم کلیشو میریزه و منو وادار میکنه تا دهنمو باز کنم.هی بهم میگه بییییییییییییییا   مسواک زدنم واسه منو بابایی جز اعمال شاقه شده آخه جرات نداریم جلوت مسواک بزنیم چون میخوای ...
20 بهمن 1390

خانم خانمای مامان الان 15 و نیم ماهه شده.

دختر نازم نفس مامان الان ساعت 1 نیمه شب 18 دی ماه سال 1390 شمسیه.شما و بابایی لالا کردین منم دیدم بهترین فرصته که یه سری به وبلاگ جوجوم بزنم.اول بگم که نفس مامان دو روزه مامان میگه.یعنی قبلنم جسته گریخته میگفت ولی الان دیگه کاملن معنیشو میدونه و با صدای بلند جیغ میکشه و هر چیزی بخواد میگه ماما بیا.چیه چی دیگه اینکه دوست داره ادای مامانو در بیاره و به مامانش غذا بده.مامانی مصیبتی داره وقت غذا دادن به عسلی.آخه اونم یه قاشق یا چنگال بر میداره و پر غذا میکنه.وسط راهم کلیشو میریزه و منو وادار میکنه تا دهنمو باز کنم.هی بهم میگه بییییییییییییییا مسواک زدنم واسه منو بابایی جز اعمال شاقه شده آخه جرات نداریم جلوت مسواک بزنیم چون میخوای بگ...
20 بهمن 1390

دختر نازم میگه مسی

دختر نازم عسل مامان الان ساعت ١بامداد دوشنبه ١٠ بهمن ماه سال ٩٠ شمسیه.خانمی و بابا جونش لا لا کردن.منم که معلومه کجام.نفسک مامان امروز با مامانش رفتن خرید و کلی حال کردن.برنامه روزانه عسل کوچولو تقریبن اینجوریه که بین ساعت ٩ تا ١٠ صبح بلند میشه بعدش مامانی براش صبحونه درست میکنه و براش کارتنم میذاره.وقتی غذاش حاضر شد باید با منت کشی چند تا قاشق به عسل خانم بده بعدشم خودش حول حولکی چند تا لقمه بخوره.آخه خانمی اجازه نمیده و همش نق میزنه.مامان اجازه نداره دمپایی بپوشه چون اگر هزار تا دمپایی هم به عسل بدن بازم کمه و اون دمپایی رو میخواد که پای مامان یا باباشه.دختر گلم یاد گرفته وقتی کسی چیزی بهش میده میگه مسیییییییییی یعنی مرسی! شبا مع...
10 بهمن 1390

دختر نازم میگه مسی

دختر نازم عسل مامان الان ساعت ١بامداد دوشنبه ١٠ بهمن ماه سال ٩٠ شمسیه.خانمی و بابا جونش لا لا کردن.منم که معلومه کجام.نفسک مامان امروز با مامانش رفتن خرید و کلی حال کردن.برنامه روزانه عسل کوچولو تقریبن اینجوریه که بین ساعت ٩ تا ١٠ صبح بلند میشه بعدش مامانی براش صبحونه درست میکنه و براش کارتنم میذاره.وقتی غذاش حاضر شد باید با منت کشی چند تا قاشق به عسل خانم بده بعدشم خودش حول حولکی چند تا لقمه بخوره.آخه خانمی اجازه نمیده و همش نق میزنه.مامان اجازه نداره دمپایی بپوشه چون اگر هزار تا دمپایی هم به عسل بدن بازم کمه و اون دمپایی رو میخواد که پای مامان یا باباشه.دختر گلم یاد گرفته وقتی کسی چیزی بهش میده میگه مسیییییییییی یعنی مرسی!   شبا...
10 بهمن 1390

شعله زرد پزون خونه مامانی

  اینم یه عکس ناز دیگه از جیگر طلام     جیگر مامان هر وقت میخوان چیزی رو ازش بگیرن داد میزنه میگه مامااااااااااااااااان حتی اگه منم باشم .یعنی این کلمه براش مفهوم اعتراضیم داره. عاشقتم خانمی ...
4 بهمن 1390

شعله زرد پزون خونه مامانی

اینم یه عکس ناز دیگه از جیگر طلام جیگر مامان هر وقت میخوان چیزی رو ازش بگیرن داد میزنه میگه مامااااااااااااااااان حتی اگه منم باشم .یعنی این کلمه براش مفهوم اعتراضیم داره. عاشقتم خانمی ...
4 بهمن 1390

سه روز دیگه خانمی 16 ماهه میشه

  دختر گلم عسل جان امروز یکشنبه٢٦ دی ماه سال ١٣٩٠ ساعت ١٢ شبه شما و بابایی مثل همیشه لالا کردین و مامانم داره تند تند مینویسه دیروز شنبه تعطیل بود و بابایی خونه بود روز قبلشم که جمعه بود و تعطیل .حول و حوش ساعت ١٠شب خاله الی زنگ زد و گفت دور و بر خونمونن و میخوان برن هایپر استار گفتن اگه ما هم میخواهیم بریم که منم از خدا خواسته تو رو زود زود حاضر کردمو رفتیم هایپر.شما هم که دخمل گلی بودی و تمام مدت تو بغل عمو بهزاد بودی بعدشم عمو گازشو گرفتو رفت سمت خونهی مامانی و ماهم تو عمل انجام شده قرار گرفتیم .حالا شب اربعینه و همه جا تعطیل شما هم پوشک نداشتی ولی خدا رو شکر همسایه بالاسری مامانی یه نینی خوشگل مثل تو دارن که مامانی برات ازشون پو...
26 دی 1390