از دست این عسل شیطون من چکار کنم!
الان برای بار دومه که دارم تایپ میکنم چون مامانی شما اومدی و یه اینتر زدی و همه چیزایی که نوشته بودمو پروندی وقتیم شاکی شدم و به بابایی گفتم بابا جون گفت دستش درد نکنه کلن خوش به حالت با این بابای مهربون که همیشه طرفدارته
امروز ٢٧ آذرماه سال ١٣٩١ شمسیه و ساعت ٩:١٥ دقیقه دختر گلم داره طبق معمول گریه میکنه که لاکمو باز کن مامان برام لاک بزن کلن عاشق لاک زدنی خانمی هزار بارم برات لاک بزنم بازم میخوای
دیروز برای اولین بار دختر گلم برفو دید کلی ذوق کرده بودی مامانی همش میگفتی مامان آسمون کلیم هیجان به خرج دادی
دختر نازم عاشق نقاشی کردنه از اون مداد رنگی ٣٦ رنگی که مامانی بهت داده بود الان فقط چند تا مداد شکسته دربو داغون مونده هرچیم به شما میگم مامانی مداداتو بزار تو جعبش بازم علاقه عجیبی به ریختنشون روی زمن داری الان رفتی پیش بابات میگی بابا با هم دیگه بکشیم بابا هم میگه تو بکش من نگاه کنم شما هم میگی بابا با هم دیگه نگاه کنیم یا میگی با هم دیگه جوجو بکشیم کلن کم نمیاری
وقتی یه غذای خوشمزه میخوری میگی مامان خلی خوشمزست دست درد نکنه وقتی تشنته مییای به من میگی مامان به دختر یه ذره آب میدی الهی دورت بگردم قشنگم
بعضی وقتاهم میای دستتو میندازی دور گردنم میگی دورشششش بگردمممممممممممم من الهی دورت بگردم جیگرم
عاشقتم جوجو کوچولوی مامان مریم