یک لحظه غفلت ! ببینین عسلی چه کرده!!!
سلام خانم طلای مامان
امشب که شب یلداست و شما خانمی هم کلی توی این شب شیطونی کردی.شب یلدا مامان جون بلندترین شب ساله و توی همچین شبی رسمه همه کوچیکترا به دیدنه بزرگا میرن و از تنقلاتی که مخصوص این شبه مثل آجیل و انار و مخصوصن هندونه نوش جان میکنن.
دختر گلم امسال چون شب یلدا چهارشنبه شب بود و همه قراره صبح پنجشنبه برن سر کار قرار شد فردا شب دور هم جمع شیم.
خانمی مامان با بابایی و مامانش امشب رفتند بیرونو کلی خوش گذشت.اما قبلش بگم که خانمی بدون اجازه رفته سر لوازم آرایش مامانشو خودشو این شکلی کرده.
آخه مامان جون ما 2 دقیقه نمیشه که از حموم اومدیم بیرون.این کارا چیه؟
وقتی هم که میگم بهش مامان جون چه کار میکنی انگار نه انگار که اتفاقی افتاده.برمیگرده منو اینجوری نگاه میکنه!
الهی فدات شم مامانی که هر چی میخوای میای دنبالمو منو میکشی و میگی بیاااااااااا بعدم با دست هر چیزی رو که میخوای نشون میدی.کلن اولین کلمه ای که واقعن معنیشو بلدی همینه.بیییااااااااااااااا
دخمل نازم ده و شیشم یاد گرفته براحتی تلفظ میکنه.الو گفتناشم که زبونزده خاصو عامه .هر کی زنگ میزنه میدوئه گوشی رو میگیره میگه الو .بعدشم کلی مثل آدم بزرگا حرف میزنه البته به زبون خودش.وسط حرفاشم هی میگه نچ.نچ.نچ.بابایی میگه عسل هر کاری میکنه از تو یاد میگیره معلومه تو از صبح تلفن دستته.ای شیطون ! اینجوریه نه!
الان ساعت 1:30 نیمه شبه و شما و بابایی خوابیدین.منم دیگه باید برم بخوابم.با تموم شیطونیات عاشقتم مامانییییییییییییییی.
بوس بوس بوس