عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

سه روز دیگه خانمی 16 ماهه میشه

1390/10/26 0:44
نویسنده : مریم طالبی
367 بازدید
اشتراک گذاری

 

دختر گلم عسل جان

امروز یکشنبه٢٦ دی ماه سال ١٣٩٠ ساعت ١٢ شبه شما و بابایی مثل همیشه لالا کردین و مامانم داره تند تند مینویسه دیروز شنبه تعطیل بود و بابایی خونه بود روز قبلشم که جمعه بود و تعطیل .حول و حوش ساعت ١٠شب خاله الی زنگ زد و گفت دور و بر خونمونن و میخوان برن هایپر استار گفتن اگه ما هم میخواهیم بریم که منم از خدا خواسته تو رو زود زود حاضر کردمو رفتیم هایپر.شما هم که دخمل گلی بودی و تمام مدت تو بغل عمو بهزاد بودی بعدشم عمو گازشو گرفتو رفت سمت خونهی مامانی و ماهم تو عمل انجام شده قرار گرفتیم .حالا شب اربعینه و همه جا تعطیل شما هم پوشک نداشتی ولی خدا رو شکر همسایه بالاسری مامانی یه نینی خوشگل مثل تو دارن که مامانی برات ازشون پوشک گرفت تا شبو سر کنی .شب اربعین همسایه مامانی توی ساختمونشون حلیم داشتن.خلاصه این یه توفیق اجباری بود که بریم حلیمو هم بزنیم بعدشم که خاله الی گفت حیف نیست تا اینجا اومدی بری حلیم نخوری و از این جور حرفا که ماهم شب مزاحمشون شدیمو کلی خوش گذشت.شما که وقتی میریم اونجا انگار کلن مامانو باباتو فراموش میکنی البته زیادم بد نیست چون ما یه ذره وقت داریم استراحت کنیم.

 

 

راستی نزدیک خونمون یه فرهنگسرا زدن که مدرس زبان میخواست منم وقتی آگهیشونو دیدم رفتم داخل .البته شما هم بودی مامانی.یهو چشم افتاد به مهدی که اونجا بود خیلی خوشحال شدم.آخه اگه باهاشون به توافق برسم میتونم تو رو بذارم اونجا اینجوری کنار خودمی و خیالم راحته.واسه امتحان رفتیم داخل مثل همه مهد ها اول از همه گفتند تو خیلی کوچیکی و گریه میکنی و از این جور حرفا.هنوز حرف خانم مربی تموم نشده بود که شما دوییدی رفتی تو.کلی ذوق کرده بودی.مربی اونجا بغلت کرد و بردت تو استخر توپ منم امتحانی رفتم تا ببینم چی میشه.وقتی برگشتم دیدم خدا رو شکر گریه که نکردی هیچی کلی هم خاطر خواه پیدا کرده بودی.تازه همه بچه ها تا منو دیدن گفتند خاله عسل اسباب بازیمونو نمیده.شما شیطون خانم اسباب بازیشونو گرفته بودی و تا ازت میگرفتن جیغ میکشیدی میگفتی ماماممممممممممممممممممممممممممممممممممان

کلی حال کردم.نه واسه اینکه وسایل بقیه رو گرفته بودی واسه اینکه نشون دادی بچه مستقلی هستی و میتونم روت حساب کنم.ایشاا... یه برنامه میچینم هفته ای چند ساعت میبرمت.

حالا هم میخوام چند تا از عکسای قشنگتو بذارم

عسل 15 ماهه 1

عسل 15 ماهه 2

خرگوش مامان ! عاشقتم.

عسل 15 ماهه 3

عسل 15 ماهه 4

عسل 15 ماهه 5

عسل 15 ماهه 6

عسل 15 ماهه 7

 

عسل 15 ماهه 8

 

راستی امروز بعد از ظهر که مامانی پشت کامپیوتر بود از خواب پاشدی و تا چشت بهم افتاد گفتی دلاااااااااااااااااام یعنی سلام الهی فدای دختر مودبم بشم.

یه کار دیگت اینه گه من میگم اتل متل توتوله تو هم با اصواتت تکرا میکنی.بعضی وقتا هم واسه خودت میخونیش.

انووووووووووووووووو -بنههههههههههههههههههههه-چییییییییییییییییییییی اینا رو هم هر کی تلفن کنه میگی.

عاشقتم نفسکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)