سفر شمال
نفس مامان عسل خوشگلم
شهریور ماه سال 1393 با داداش آدرین سه ماه و نیمه و مامان و بابا جون راهی محمود آباد شدیم و شب رو در همون هتلی که عروسی من و با باجون اونجا بود سپری کردیم.منو بابایی واسه عروسیمون یه شب هتل ترنجو اجاره کردیم واسه همه دوستا و فامیلایی که از تهران میاومدن تا بعد از عروسی آلاخون والاخون نشن.خیلی خیلی خوش گذشت بهمون و بعد از 9 سال با فرشته هام دوباره رفتیم اونجا و برامون تجدید خاطره شد.عسل جون کلی کنار ساحل آب بازی کرد و مجبور شدم چند بار بیارمش بالا تو سوییت و حمومش کنم و دوباره میرفت دریا و همون آش و همون کاسه.
اینم چند تا از عکسای سفر یکروزه شمال .دختر گلم عسل خانم
الهی من دورت بگردم با اون خنده قشنگت
قیافه عسل هر وقت بابا جون از من و آدرین عکس میگرفت این شلکی میشد
اه پس من چیییییییییییییییییییییی .
عسل خوشگلم که به مامانش کمک میکنه وداداشیشو با کالسکه ای که مال عسل جونه و اجازه داده داداشش ازش استفاده کنه هل میده.
عسل جون و بابا مهرداد مهربونش
اینم فرشته من با اون ژست قشنگش
عسل و بابا جونش
اینم من در نقش مامان فرشته ها و جوجو های خوشگلم عسل و ادرین
دعای همیشگی من خدایا به حق همه خوبیهات فرشته هام همیشه سالم و سلامت باشن و غم روی صورت کوچولوشون نشینه هیچ وقت هیچ وقت
آمین یا رب العالمین