یکسال و یک ماه و یک روز و یک ساعت گذشت
جیگر مامان خانم طلام
الهیفدات شم که روز به روز تو دل مامان و بابا بیشتر خودتو جامیکنی.دختر نازم.میدونی تازگیها یه سری کلمات جدید یاد گرفتی اول از همه نکن گفتناشه که از بس منو بابایی همش تا یه کار بد میکنه یا دست به چیزی میزنه میگیم نکن اونم همینو یاد گرفته مثلن وقتی تو ماشینیم دسنشو سمت ضبط میبره و خودشم به خودش میگه نتن الهی مامانی فدات شه.
عسلی مامان تا سه میشمره اینجوری.اهککککککککککک-دووووووووووووووووو-دهههههههههههههههه.
ekkkkkkkkkkkk-Doooooooooooooooo-Dehhhhhhhhhhhhhhhhhhh-.
خانمی ٢ روزه که وقتی میریم پارک از کالسکه میاد پایین و راه میره البته نمیتونم ولش کنم.چون میخووره زمین.باید دستاشو بگیرم نه اینکه نتونه راه بره.چون هیجان داره میخواد تند تند بره بعدش میخوره زمین.اینه که مجبوریم منو بابایی دستاشو بگیریم.
دو رو به راحتی تلفظ میکنه.دیگه اینکه ماما و بابا رو میگه
نفس مامان وقتی چیزی رو بخواد میگه ادههههههههه
edeeeeeeeeeee
عسلی کلاغ پرم بلده وقتی مامانی بهش میگه کلاغ میگه ته گنجشک ته عسل ته تازهانگشت اشارشم میذاره رو زمینو مثل مامانی برمیداره.
ده ده هم بلده وقتی میگم عسل مامان میخواد کجا بره ؟میگه ده ده
عاشقتم مامانی با حرف زدنت