عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 24 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

2 تا نگین خوشگل رو گوشای عسل خانم نشسته

1390/6/22 23:56
نویسنده : مریم طالبی
220 بازدید
اشتراک گذاری

ماه مامان گل قشنگم

الان ساعت ١١.٣٠ سه شنبه شب ٢٢ شهریور سال ١٣٩٠ شمسیه.خانمی و بابایی لالا کردن.مامانی هم که معلومه کجاست.

امروز مامانی دختر گلمو برد تا گوشاشو سوراخ کنه.راستش مامان جون تا الان دلم نمیومد اینکارو بکنم.همش فکر منو بابایی این بود که زیاد ضرورتی نداره.بزاریم خودت بزرگ شی و بعدن خودت تصمیم بگیری.مامانو بابا زیاد به حرفای دیگران توجه نمیکردن که چرا گوش بچه رو سوراخ نکردی و دیر میشه و از این حرفا.نزدیک خونمون یه کلینیکه که به صورت بهداشتی با این دستگاههایی که مثل تفنگه گوشو سوراخ میکنن.باورت نمیشه مامان جون.تا آخرین لحظه شک داشتم که اینکارو بکنم یا نه.راستش بابایی زیاد تمایل نداشت.مخصوصن وقتی چند تا دختر بچه رو توی درمانگاه دیدم که هیچ کدوم گوشاشونو سوراخ نکرده بودن یکم پشیمون شدم به بابایی گفتم اینا هیچ کدوم گوشاشونو سوراخ نکردن بابایی هم گفت فکر کنم تحت تاثیر حرف دیگران اینکارو میخوای بکنی.منم راستشو بخوای انکار نکردم.ولی یادم نمیاد هیچ وقت مادرمو بخاطر سوراخ کردن گوشم سرزنش کرده باشم امیدوارم مامانی چند سال دیگه تو هم منو سرزنش نکنی.

ما رو فرستادن تا یه گوشواره انتخاب کنیم.اما در واقع همش یکی بود و حق انتخابی نداشتیم.دکتر ما رو صدا کرد من تو رد دادم بغل بابایی .اظطراب داشتی وقتی اولین گوشتو سوراخ کرد.به شدت گریه کردی و باباتو بغل کردی.دلم برات سوخت ولی باید اون یکی گوشتم سوراخ میشد بالاخره تموم شدو دو تا نگین خوشگل رو گوشت نشست.گریتم بیشتر از ترس بود چون تا بغلت کردم ساکت شدی.الهی دورت بگردم مامانی منو ببخش که دردت اومد.

با بابایی که قهر قهر بودی منم زیاد تحویل نمیگرفتی.انگار کم توقعیت شده بود.بابایی به من میگه خیلی بدجنسی که اینجور وقتا عسلو میدی دست من.اینجوری ازم متنفر میشه.ولی مطمعنم که نفس مامان باباییشو تا آخر دنیا دوست داره مگه نه مامان جون.

راستی سه شنبه دیگه تولدته.منو بابایی امروز رفتیم شیرینی فروشی برات کیک سفارش بدیم .قرار شد فایل عکستو بدیم تا رو کیک بندازن.

اندازه تموم ستاره های آسمون دوست دارم

بوسسسسسسسس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)