عروسی دایی مجتبی
امروز دوشنبه ١٦ خرداد ماه سال١٣٩٠ ساعت ٨:١٢ دقیقه بعد از ظهره.مامان جون پنج شنبه گذشته عروسی دایی جون بود.خیلی خوش گذشت یه سفره عقد زیبا هم داشتند که مامانی از فرصت استفاده کردو کنارش ازت عکس گرفت.
ایناهاشش
.
شما اولش ماه ماه بودی ولی خدا وکیلی آخر شب خیلی اذیتم کردی.سر گذاشته بودی به گریه و آروم نمیشدی فکر کنم از سرو صدای زیاد تالار اذیت شده بودی.توی ماشین خوابت برد و تا خونه خواب خواب بودی بعدشم که مامانی چشت روز بد نبینه سه شبه که تب داری و با قطره استامینوفن و پاشویه تبتو میاریم پایین.آخه از بس ماهی هی همه ماچت کردن تو هم که مثل برگ گل میمونی سریع ویروسا رو میگیری دیروز بردیمت دکتر گفت خدا رو شکر دوران این ویروس 3 روزه که شما طی کردی الانم که ما شا ا.. از بس جیغ میکشی سرمو بردی خب اومدممممممممممممممممم.
فعلن میرم تا بعد.
عاشقتم مامانییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی