خانم خانمای مامان الان 15 و نیم ماهه شده.

دختر نازم نفس مامان

الان ساعت 1 نیمه شب 18 دی ماه سال 1390 شمسیه.شما و بابایی لالا کردین منم دیدم بهترین فرصته که یه سری به وبلاگ جوجوم بزنم.اول بگم که نفس مامان دو روزه مامان میگه.یعنی قبلنم جسته گریخته میگفت ولی الان دیگه کاملن معنیشو میدونه و با صدای بلند جیغ میکشه و هر چیزی بخواد میگه ماما بیا.چیه چی

دیگه اینکه دوست داره ادای مامانو در بیاره و به مامانش غذا بده.مامانی مصیبتی داره وقت غذا دادن به عسلی.آخه اونم یه قاشق یا چنگال بر میداره و پر غذا میکنه.وسط راهم کلیشو میریزه و منو وادار میکنه تا دهنمو باز کنم.هی بهم میگه بییییییییییییییا

مسواک زدنم واسه منو بابایی جز اعمال شاقه شده آخه جرات نداریم جلوت مسواک بزنیم چون میخوای بگیریشو برامون مسواک بزنی.مامانی دو تا مسواک نو خریده بود برا منو بابایی یکیم واسه دخمل گلم.ولی شما مسواک منو کش رفتی و شد اسباب بازی شما منم مجبور شدم یکی دیگه بخرم.تازه هر وقت بابا مسواک میزنه میدویی مییاریشو به من میگی بیا یعنی دهنمو باید به زور باز کنم.تو هم مسواکو تا حلقم فرو میکنی.آخه من چه گناهی کردم مامان جان!

امروز که با هم رفتیم خرید برگشتنی توی پار کینگ همسایه بغلیمونو دیدیم که شما از خدا خواسته پریدی توی بغلشو بردت خونشون.اصلنم بهانه نگرفتی دیشبم که تولد آریانا دخترشون بود رفتی خونشونو با یه بادکنک خوشگل برگشتی.کلن مامانی عاشق مهمونی رفتنو مهمونی دادنی.

الانم مامانی میخواد چند تا از عکسای دخمل گلمو بذاره.

امان از دست عسل که هر کی زنگ میزنه میخواد باهاش حرف بزنه .الوووووووووووووووو چی    نچ اینا رو هم هی تکرار میکنه

اینجا هم که خودتو لوس کردی تا گوشی رو ازت نگیرم کلن بلدی چکار کنی.

وقتی حریفت نمیشم مجبورم از بابایی کمک بگیرم شما هم که طبق معمول جیغ میکشی.

یه کار دیگه عسل خانم که مطمعنم نمیدونه کار بدیه اینه که یهو محکم میزنه تو صورتم وقتی هم باهاش قهر میکنم کلی ابراز پشیمونی میکنه هی صورتشو میچسبونه به صورتم تا ماچش کنم.تا بوسش نکنم ول کن نیست.اگرم نشون بدم که دارم گریه میکنم اونم گریش میگیره.

خوب مامان جون دیر وقته دیگه برم بخوابم که الاناست بیدار شی.

عاشقتم نفسم