عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

سه روز دیگه خانمی 16 ماهه میشه

دختر گلم عسل جان امروز یکشنبه٢٦ دی ماه سال ١٣٩٠ ساعت ١٢ شبه شما و بابایی مثل همیشه لالا کردین و مامانم داره تند تند مینویسه دیروز شنبه تعطیل بود و بابایی خونه بود روز قبلشم که جمعه بود و تعطیل .حول و حوش ساعت ١٠شب خاله الی زنگ زد و گفت دور و بر خونمونن و میخوان برن هایپر استار گفتن اگه ما هم میخواهیم بریم که منم از خدا خواسته تو رو زود زود حاضر کردمو رفتیم هایپر.شما هم که دخمل گلی بودی و تمام مدت تو بغل عمو بهزاد بودی بعدشم عمو گازشو گرفتو رفت سمت خونهی مامانی و ماهم تو عمل انجام شده قرار گرفتیم .حالا شب اربعینه و همه جا تعطیل شما هم پوشک نداشتی ولی خدا رو شکر همسایه بالاسری مامانی یه نینی خوشگل مثل تو دارن که مامانی برات ازشون پوشک گ...
26 دی 1390

یک لحظه غفلت ! ببینین عسلی چه کرده!!!

سلام خانم طلای مامان امشب که شب یلداست و شما خانمی هم کلی توی این شب شیطونی کردی.شب یلدا مامان جون بلندترین شب ساله و توی همچین شبی رسمه همه کوچیکترا به دیدنه بزرگا میرن و از تنقلاتی که مخصوص این شبه مثل آجیل و انار و مخصوصن هندونه نوش جان میکنن. دختر گلم امسال چون شب یلدا چهارشنبه شب بود و همه قراره صبح پنجشنبه برن سر کار قرار شد فردا شب دور هم جمع شیم. خانمی مامان با بابایی و مامانش امشب رفتند بیرونو کلی خوش گذشت.اما قبلش بگم که خانمی بدون اجازه رفته سر لوازم آرایش مامانشو خودشو این شکلی کرده.     آخه مامان جون ما 2 دقیقه نمیشه که از حموم اومدیم بیرون.این کارا چیه؟ وقتی هم که میگم بهش مامان جون چه کا...
1 دی 1390

یک لحظه غفلت ! ببینین عسلی چه کرده!!!

سلام خانم طلای مامان امشب که شب یلداست و شما خانمی هم کلی توی این شب شیطونی کردی.شب یلدا مامان جون بلندترین شب ساله و توی همچین شبی رسمه همه کوچیکترا به دیدنه بزرگا میرن و از تنقلاتی که مخصوص این شبه مثل آجیل و انار و مخصوصن هندونه نوش جان میکنن. دختر گلم امسال چون شب یلدا چهارشنبه شب بود و همه قراره صبح پنجشنبه برن سر کار قرار شد فردا شب دور هم جمع شیم. خانمی مامان با بابایی و مامانش امشب رفتند بیرونو کلی خوش گذشت.اما قبلش بگم که خانمی بدون اجازه رفته سر لوازم آرایش مامانشو خودشو این شکلی کرده. آخه مامان جون ما 2 دقیقه نمیشه که از حموم اومدیم بیرون.این کارا چیه؟ وقتی هم که میگم بهش مامان جون چه کار...
1 دی 1390

روابط عمومی عسل مامان حرف نداره

دخمل نازم خانم کوچولو الان که دارم برات مینویسم یه ربعه که لالا کردی و بابا جونم خوابیده.امروز رفته بودیم دکتر.از دخمل گلم بگم که باهمه کسایی که اونجا کار میکردن از جمله آقای دکتر کلی دوست شده.تازه میره پشت استیشن و باهاشون کلی حرف میزنه.تو این ما بین هر آقا یا خانم تازه واردی هم که داخل بیاد با هاشون سریع دوست میشه.خلاصه اینکه اصلن مامانو باباشو توی اینجور جاها تحویل نمیگیره و هر چقدر تو نوزاذیش منو اذیت کرد الان داره تلافی میکنه. اینم عکس عسل خانم با ترلان جان و خواهر گلش توی مطب دکتر همت خواه دیگه باید بگم خانمی مامان تا شش یاد گرفته بشمره البته چهارو نمیگه ولی به جاش میگه ده و جیغ میزنه. چند روز پیش با بابا جون رفتیم های...
24 آذر 1390

روابط عمومی عسل مامان حرف نداره

دخمل نازم خانم کوچولو الان که دارم برات مینویسم یه ربعه که لالا کردی و بابا جونم خوابیده.امروز رفته بودیم دکتر.از دخمل گلم بگم که باهمه کسایی که اونجا کار میکردن از جمله آقای دکتر کلی دوست شده.تازه میره پشت استیشن و باهاشون کلی حرف میزنه.تو این ما بین هر آقا یا خانم تازه واردی هم که داخل بیاد با هاشون سریع دوست میشه.خلاصه اینکه اصلن مامانو باباشو توی اینجور جاها تحویل نمیگیره و هر چقدر تو نوزاذیش منو اذیت کرد الان داره تلافی میکنه. اینم عکس عسل خانم با ترلان جان و خواهر گلش توی مطب دکتر همت خواه دیگه باید بگم خانمی مامان تا شش یاد گرفته بشمره البته چهارو نمیگه ولی به جاش میگه ده و جیغ میزنه. چند روز پیش با بابا جون رفتیم هایپر و ...
24 آذر 1390

روش جدید عسل خانم جهت دسترسی به موس و کیبورد

تو رو خدا آخه شما بگین من از دست این عسل خانم چکار کنم.ببینین واسه به دست اوردن موس دست به چه کار خطر ناکی زده.این میز سه تا کشو داره.قبلنا کشو پایین پایینی رو میکشید بیرون که درش آوردم.ولی الان رفته تو کشو دومی. اینجا هم که لبخند سرشار از رضایتش نا گفته پیداست. خدا به من رحم کنه مامان جون با این دختر شیطونی که دارم.خدا خودش حفظت کنه مامان جون ...
19 آذر 1390

روش جدید عسل خانم جهت دسترسی به موس و کیبورد

تو رو خدا آخه شما بگین من از دست این عسل خانم چکار کنم.ببینین واسه به دست اوردن موس دست به چه کار خطر ناکی زده.این میز سه تا کشو داره.قبلنا کشو پایین پایینی رو میکشید بیرون که درش آوردم.ولی الان رفته تو کشو دومی. اینجا هم که لبخند سرشار از رضایتش نا گفته پیداست. خدا به من رحم کنه مامان جون با این دختر شیطونی که دارم.خدا خودش حفظت کنه مامان جون ...
19 آذر 1390