واکسن چهار ماهگی

عسل خوشگلم

مامانی امروز شما رو بردیم واسه واکسن زدن.از شب قبلش گفتم که کلی استرس گرفته بودم ولی میدونستم که بابایی مرخصی گرفته و کلی کمکم میکنه تا استرسم کم شه.دیشب بر خلاف شبای قبل زود خوابیدی و ساعت ۸ صبح بیدار شدی فقط قبلش ساعت ۶ صبح توی خواب بهت شیر دادم و بعدش خوابوندمت.چون از دفعه قبل تجربه داشتم که توی مرکز بهداشت معطل میشیم اول رفتم نوبت گرفتم شماره ۱۵ بودیم شماره ۱۰ رفته بود داخل. اومدم خونه دیدم بابایی شما رو خواب کرده ولی چاره ای نبود باید میرفتیم.بابا جون لباس پوشید رفت تا ماشینو از بیرون بیاره توی پارکینگ تا گرم باشه بعدشم تو خانمی رو لباس پوشوندمو رفتم بیرون .خدا رو شکر دخمل خوبی بودی و گریه نکردی.سوار ماشین شدیمو رفتیم مرکز بهداشت فردوس که نزدیک خونمونه.اول باید میرفتیم پایش رشد تا ببینیم تو گلم رشدت خوبه یا نه؟ یه خانم بسیار مهربون که خیلی دوسش دارم چون با جونو دل آدمو راهنمایی میکنه اول وزنت کرد.ماشا ا .. شده بودی شش کیلو و چهارصد قدت که هزار الله اکبر شده بود ۶۴ یعنی یک دخمل گل قد بلند.

خدا رو شکر خیالم راحت شد که مشکل رشدی نداری ولی بخاطر سرما خوردگی دفعه پیش ۸۰ گرم وزنت نسبت به چیزی که باید باشه کمتر بود.خوب عیب نداره تو گلم حتمن جبرانش میکنی نه؟ بعد از پایش رشد رفتیم واسه واکسن زدن .دفعه پیش اینقدر گریه کردی که منو باباتو حسابی ترسوندی.ایندفعه داشتی به بابات میخندیدی که بابات گذاشتت روی تخت من که نتونستم ببینم رفتم بیرون که صدای گریتو نشنوم اما چنان جیغی کشیدی که دلم لرزید گفتم الهی بمیرم برات مامانی دوباره بچم درد کشید ولی خدا رو شکر اونقدرا گریه نکردی با بابات که قهر بودی و اصلا" بغلش نمیرفتی ولی توی بغل من تا خونه آروم بودی.رسیدیم خونه سریع بهت استامینوفن دادیم.بعدشم بابایی خوابوندت و تا الان که ساعت یک ربع به ۲ بعد از ظهره هنوز خوابی اگه ایشاا... تب نکنی نگرانی دیگه ای ندارم.

گل قشنگم میخوام بدونی منو بابات خیلی خیلی دوست داریم پس همیشه سالمو سلامت باش وتا از خنده های قشنگت لذت ببریم.

دوست دارم

مامان مریم