عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

این منم توی اصفهون از پل خواجو و سی و سه پلم تا من نگم خبری نیست که نیست

1389/12/5 13:53
نویسنده : مریم طالبی
299 بازدید
اشتراک گذاری

اصفهان

امروز چهارشنبه چهارم اسفند ماه سال هزارو سیصدو هشتادو نه برای عسل گلم میگم که مامانی شما دو روز پیش برای اولین بار از تهران خارج شدی و واسه انجام یه سری کارای نیمه تموم مامانی توی اصفهان به اونجا رفتی.اولش خیلی نگران بودم که نکنه طاقت نیاری ولی خدا رو شکر ماه ماه بودی جز چند مورد کوچیک که مامانی کاملن به شما حق میداد یکیش وقت ناهار توی رستوران بود که اینقدر گریه کردی که نذاشتی ناهارمو بخورم.دومیشم ساعت 8 شب توی هتل بود که به شدت خوابت میومد و با وجودی که هتلمون نزدیک سی و سه پل بود و دلمون میخواست بریم بیرون به خاطر شما خانمی مجبور شدیم بمونیم توی هتل.خلاصه فرداشم که مامانی تا ظهر کار اداری داشتو بعدشم رفتیم خونه یکی از هم دانشگاهیهای سابق مامانی و بعد از ظهرشم راه افتادیم به سمت تهران.آره مامان جون از اصفهان ما که چیزی نتونستیم ببینیم ایشاالله زود بزرگ شی تا بتونیم یه بار دیگه بریم .ولی تو رو خدا ایندفعه بذار مامانی و بابایی یکم بگردند.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

زينب عشق مامان و بابا
4 اسفند 89 16:35
ماشا الله خيلي با مزه است



ممنونم عزیزم زینب گل شما هم خدا حفظش کنه