عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

بازم خدا رحم کرد

1390/4/29 16:48
نویسنده : مریم طالبی
242 بازدید
اشتراک گذاری

امروز سه شنبه ٢٨ تیر ماه سال ١٣٩٠ساعت ٢:٤٠ دقیقه بعد از ظهره.نفس مامان داره داد میکشه و بازی میکنه.مامانشم داره تند و تند تایپ میکنه آخه به یه دقیقه دیگتم اعتمادی نیست.دیروز خدا به شما گلم خیلی رحم کرد.همیشه وقتی تو تختت میخوابیدی خیالم راحت راحت بود که جات امنه ولی مامانی دیروز داشتی توی تختت بازی میکردی منم رفتم تا برات آب بیارم یهو دیدم صدای گریت اومد نمیدونم چه جوری از تختت اومدی بودی بیرون تخت ما رو هم رد کرده بودی و خوردی زمین.

خدا خیلی رحم کرد.از این به بعد باید حواسم باشه که تنهات نذارم.آخه مامانی از درو دیواربالا میری بابایی که میگه من بچگیهام خیلی آروم بودم ولی همه میگن من از دیوار راست بالا میرفتم فکر کنم که به خودم رفتی.خدا به دادم برسه.

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد 
موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

بالاخره خاله الیتم رفت سر خونه زندگیش.الهی که خوشبخت بشن.نیمه شعبان مراسمشون بود برعکس عروسی دایی خیلی ماه بودی.بیشتر پیش بابات بودی ولی کلن اذیتم نکردی

بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس واسه اینکه به قولت عمل کردی

الانم چسبیدی به من تا بغلت کنم.وقتی ازم دور میشی چند دقیقه بعد میای میچسبی به من به قول روانشناسا سوخت گیری عاطفی میکنی بعدش برمیگردی.دیروز خیلی بیتابی میکردی نمیدونم چت شده بود.طوری که همش میخواستی تو بغلم باشی جوری که بابایی هم اومد فهمید منو اذیت کردی بهم پیشنهاد داد که چند ساعت بزارمت مهد یا برات بیبی سیتر بگیرم دیروز قبول کردم اما امروز که حالم بهتره میبینم گناه داری یکم دیگه صبر میکنم بعدش میرم سر کار در عوض تو عسلکم بغل گوش خودمی و نگرانت نیستم

دوست دارم مامان جون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)