عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

هشتمین سالگرد ازدواج بابا مهرداد و مامان مریم

1393/2/10 13:51
نویسنده : مریم طالبی
458 بازدید
اشتراک گذاری

به همین زودی هشت سال گذشت.اصلا" باورم نمیشه که اینهمه وقت از زمان ازدواج من و بابا جون گذشته باشه.الان دیگه یه دخمل ناز سه سال و هفت ماهه دارم و یه کاکل زری هم توی راه دارم که ایشاا... تا یک ماه دیگه به جمعمون ملحق میشه.بابا جون مهرداد مثل همیشه مامانی رو سورپرایز کرد و برام یه کیک خوشگل خرید.البته عسل جون خواب بود و چون میدونستم عاشق کیکه و هر وقت کیک میبینه فکر میکنه تنها مناسبت ممکن که میشه براش تعریف کرد تولد خودشه.بهش دست نزدیم تا بیدار بشه.حدسمم کاملن درست بود .وقتی از خواب پاشد یه راست دویید سراغش و با کلی ذوق گفت باباجون دسستت درد نکنه که برام تولد گرفتی.بلند بلندم شروع کرد برای خودش آهنگ تولد تولدو خوندن.من و بابا مهردادم کلی ذوق کردیم که عسلی اینهمه شاد شد.یه دنیاااااااااااااا ممنون از بابا جون مهرداد واسه اینکه به یادم بود و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که با وجود برخی مشکلات که میدونم شیرینی همه زندگیهاست هردومون عاشق زندگی و بچه هامونیم.خدا جون مهربون به حق همه خوبیهات هیچ وقت هیچ وقت شادیهای کوچیکمونو ازمون نگیر و سلامتی که بزرگترین نعمتت توی این دنیاست رو از ما و بچه هامون و تمام فرشته های زمینی و آسمونی و پدر و مادراشون دریغ نکن.

آمین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)