عسلعسل، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

نخستین هدیه آسمانی

دخترم عاشق کفشای عیدشه

نفس مامان دختر نازم چیزی نمونده تا 18 ماهگی نفسم.از یه طرف خوشحالم که گلم بزرگ شده.اما راستش یکم استرس دارم آخه آخر همین ماه خانمی واکسن داره.الهی مامان برات بمیره که شب عیدی باید واکسن بزنی. دیگه چیزی به عید نمونده.تو خیابونا همه حالو هوای خرید کردن دارن.ولی اینقدر جنسا گرونه که فکر نکنم کسی از این وضعیت راضی باشه.مخصوصن این روزا ادم دلش واسه کسایی که ندارن لباس نو تن بچه هاشون کنن میسوزه.ولی چه میشه کرد.آب از جای دیگه گل آلوده. راستی نفس مامان سلامو راحت راحت تلفظ میکنه.محاله وارد جایی بشیمو نگه سلام.البته کشیده میگه اینجوری سلللللللللللللللللللللللللللام دیگه مسی گفتناشه که تا کسی چیزی بهش میده میگه مسی.اینم یه جورایی ملکه ذه...
9 اسفند 1390

دخترم عاشق کفشای عیدشه

نفس مامان دختر نازم چیزی نمونده تا 18 ماهگی نفسم.از یه طرف خوشحالم که گلم بزرگ شده.اما راستش یکم استرس دارم آخه آخر همین ماه خانمی واکسن داره.الهی مامان برات بمیره که شب عیدی باید واکسن بزنی. دیگه چیزی به عید نمونده.تو خیابونا همه حالو هوای خرید کردن دارن.ولی اینقدر جنسا گرونه که فکر نکنم کسی از این وضعیت راضی باشه.مخصوصن این روزا ادم دلش واسه کسایی که ندارن لباس نو تن بچه هاشون کنن میسوزه.ولی چه میشه کرد.آب از جای دیگه گل آلوده. راستی نفس مامان سلامو راحت راحت تلفظ میکنه.محاله وارد جایی بشیمو نگه سلام.البته کشیده میگه اینجوری سلللللللللللللللللللللللللللام دیگه مسی گفتناشه که تا کسی چیزی بهش میده میگه مسی.اینم یه جورایی مل...
9 اسفند 1390

اینم چند تا عکس از امتحان رانندگی عسل خانم

خوب خانمی بیا پایین قبول شدی عسل مامان عاشق رانندگی کردنه.در ادامه عکسای قشنگشو میبینین... خنده داره.هممونو به کشتن میدی بچه جون! اخ که بابا از این کارت بد جوری شاکیه.میشه شما به برف پاککن دست نزنین. نخیر.خانمی گوششون به این حرفا بدهکار نیست. عاشقتم نفسکم ...
22 بهمن 1390

اینم چند تا عکس از امتحان رانندگی عسل خانم

خوب خانمی بیا پایین قبول شدی عسل مامان عاشق رانندگی کردنه.در ادامه عکسای قشنگشو میبینین... خنده داره.هممونو به کشتن میدی بچه جون! اخ که بابا از این کارت بد جوری شاکیه.میشه شما به برف پاککن دست نزنین. نخیر.خانمی گوششون به این حرفا بدهکار نیست. عاشقتم نفسکم ...
22 بهمن 1390

خانم خانمای مامان الان 15 و نیم ماهه شده.

دختر نازم نفس مامان الان ساعت 1 نیمه شب 18 دی ماه سال 1390 شمسیه.شما و بابایی لالا کردین منم دیدم بهترین فرصته که یه سری به وبلاگ جوجوم بزنم.اول بگم که نفس مامان دو روزه مامان میگه.یعنی قبلنم جسته گریخته میگفت ولی الان دیگه کاملن معنیشو میدونه و با صدای بلند جیغ میکشه و هر چیزی بخواد میگه ماما بیا.چیه چی دیگه اینکه دوست داره ادای مامانو در بیاره و به مامانش غذا بده.مامانی مصیبتی داره وقت غذا دادن به عسلی.آخه اونم یه قاشق یا چنگال بر میداره و پر غذا میکنه.وسط راهم کلیشو میریزه و منو وادار میکنه تا دهنمو باز کنم.هی بهم میگه بییییییییییییییا   مسواک زدنم واسه منو بابایی جز اعمال شاقه شده آخه جرات نداریم جلوت مسواک بزنیم چون میخوای ...
20 بهمن 1390

خانم خانمای مامان الان 15 و نیم ماهه شده.

دختر نازم نفس مامان الان ساعت 1 نیمه شب 18 دی ماه سال 1390 شمسیه.شما و بابایی لالا کردین منم دیدم بهترین فرصته که یه سری به وبلاگ جوجوم بزنم.اول بگم که نفس مامان دو روزه مامان میگه.یعنی قبلنم جسته گریخته میگفت ولی الان دیگه کاملن معنیشو میدونه و با صدای بلند جیغ میکشه و هر چیزی بخواد میگه ماما بیا.چیه چی دیگه اینکه دوست داره ادای مامانو در بیاره و به مامانش غذا بده.مامانی مصیبتی داره وقت غذا دادن به عسلی.آخه اونم یه قاشق یا چنگال بر میداره و پر غذا میکنه.وسط راهم کلیشو میریزه و منو وادار میکنه تا دهنمو باز کنم.هی بهم میگه بییییییییییییییا مسواک زدنم واسه منو بابایی جز اعمال شاقه شده آخه جرات نداریم جلوت مسواک بزنیم چون میخوای بگ...
20 بهمن 1390

دختر نازم میگه مسی

دختر نازم عسل مامان الان ساعت ١بامداد دوشنبه ١٠ بهمن ماه سال ٩٠ شمسیه.خانمی و بابا جونش لا لا کردن.منم که معلومه کجام.نفسک مامان امروز با مامانش رفتن خرید و کلی حال کردن.برنامه روزانه عسل کوچولو تقریبن اینجوریه که بین ساعت ٩ تا ١٠ صبح بلند میشه بعدش مامانی براش صبحونه درست میکنه و براش کارتنم میذاره.وقتی غذاش حاضر شد باید با منت کشی چند تا قاشق به عسل خانم بده بعدشم خودش حول حولکی چند تا لقمه بخوره.آخه خانمی اجازه نمیده و همش نق میزنه.مامان اجازه نداره دمپایی بپوشه چون اگر هزار تا دمپایی هم به عسل بدن بازم کمه و اون دمپایی رو میخواد که پای مامان یا باباشه.دختر گلم یاد گرفته وقتی کسی چیزی بهش میده میگه مسیییییییییی یعنی مرسی! شبا مع...
10 بهمن 1390

دختر نازم میگه مسی

دختر نازم عسل مامان الان ساعت ١بامداد دوشنبه ١٠ بهمن ماه سال ٩٠ شمسیه.خانمی و بابا جونش لا لا کردن.منم که معلومه کجام.نفسک مامان امروز با مامانش رفتن خرید و کلی حال کردن.برنامه روزانه عسل کوچولو تقریبن اینجوریه که بین ساعت ٩ تا ١٠ صبح بلند میشه بعدش مامانی براش صبحونه درست میکنه و براش کارتنم میذاره.وقتی غذاش حاضر شد باید با منت کشی چند تا قاشق به عسل خانم بده بعدشم خودش حول حولکی چند تا لقمه بخوره.آخه خانمی اجازه نمیده و همش نق میزنه.مامان اجازه نداره دمپایی بپوشه چون اگر هزار تا دمپایی هم به عسل بدن بازم کمه و اون دمپایی رو میخواد که پای مامان یا باباشه.دختر گلم یاد گرفته وقتی کسی چیزی بهش میده میگه مسیییییییییی یعنی مرسی!   شبا...
10 بهمن 1390

شعله زرد پزون خونه مامانی

  اینم یه عکس ناز دیگه از جیگر طلام     جیگر مامان هر وقت میخوان چیزی رو ازش بگیرن داد میزنه میگه مامااااااااااااااااان حتی اگه منم باشم .یعنی این کلمه براش مفهوم اعتراضیم داره. عاشقتم خانمی ...
4 بهمن 1390

شعله زرد پزون خونه مامانی

اینم یه عکس ناز دیگه از جیگر طلام جیگر مامان هر وقت میخوان چیزی رو ازش بگیرن داد میزنه میگه مامااااااااااااااااان حتی اگه منم باشم .یعنی این کلمه براش مفهوم اعتراضیم داره. عاشقتم خانمی ...
4 بهمن 1390